سیدجواد میری-
در نظریه کنش ارتباطی (Communication Theory) یورگن هابرماس، فیلسوف معاصر آلمانی، ربط وثیقی با موضوع رسانه (Media) می‌توان یافت.

او معتقد است که جهان بورژوایی (Bourgeois World) که منبعث از عصر روشنگری است، جهانی مبتنی بر گفت‌وگو (Public Debate) بود. از نظر او دوره سرمایه‌داری و بوژوازی پایان یافته و ما اکنون وارد دوره‌ای شده‌ایم که دولت رفاهی کاپیتالیسم یا سرمایه‌داری (Welfare State Capitalism) نامیده می‌شود.

در این دوره مسأله مرکزی گفت‌وگو و دیالوگ برای رسیدن به اجماع در عرصه عمومی مبتنی بر عقلانیت (Rational Debate) نیست. در اینجا اجماع نیز هست اما اجماع را کسانی می‌سازند که مجریان قدرت هستند و آنها عرصه عمومی را تسخیر کرده‌اند یعنی به دنبال اجماع مصنوع از طریق صندوق‌ها یا ساخته شده به دست خبرگان رسانه‌ای هستند.

رسانه ابزار قدرتمندی است که کار اصلی آنها نگهداری و حفظ سیستم و نظام است و هدف غایی آن کنترل اجتماعی (Social Control) نیروهایی است که می‌خواهند نیروی گریز از مرکز داشته باشند.

نکته مهمی که هابرماس به آن اشاره می‌کند این است که در دوران آغازین عصر مدرن، معیار اصلی که براساس گفت‌وگو در عرصه عمومی شکل می‌گرفت مصالح همگانی (Common Goods) بود، اما در دوران پیشرفته و مدرن امروزی، مصالح همگانی دیگر مدنظر قرار نمی‌گیرد بلکه اجماعی که مطابق با نیازهای همگانی جامعه باشد دیگر وجود ندارد و گروه‌های مختلفی در جامعه به وجود آمدند که این گروه‌ها یا متصل به قدرت هستند یا متصل به ثروت و بر این اساس نیز سعی می‌کنند اجماع را در ذهن و ضمیر و زبان جامعه به گونه حقنه‌وار قرار دهند.

به زبان دیگر امروز کسی اکنون به دنبال برهان نیست. آن چیزی که واقعاً مدنظر است و در رسانه‌های مختلف می‌بینیم یک نوع اغواگری (Manipulation) است. یعنی فرد فکر می‌کند نظرش را گفته اما در جهانی زندگی می‌کند که برهان دیگر جایی ندارد.

برای هابرماس کاربرد اصلی رسانه که هدف اولیه آن بسترسازی و گفت‌وگوی عقلانی در عرصه عمومی بوده از دست رفته و اینک گفت‌وگوی عقلانی را محدود و تصنعی می‌کند. این شیوه تا جایی به نتیجه می‌رسد که شرکت‌های چندملیتی غول‌های رسانه‌ای در ارتباط با عرصه عمومی هستند و چون قدرت و ابزار دارند به جای اینکه فضا را بگشایند به دنبال اقناع فریب‌کارانه هستند.

در نگاه این اندیشمند معاصر آلمانی، ارتباطی بین عرصه عمومی و گفت‌وگو و مشارکت عمومی شهروندان برای رسیدن به مصالح همگانی در سیستم سرمایه‌داری خدشه‌دار شده است. نقش شهروند به تماشاگر تقلیل یافته است، لذا عرصه ما عرصه تماشاگری شده است و افکار عمومی در رسانه‌ها در دست قدرتمندان قرار می‌گیرد.