آریامن احمدی- عصر ما، «عصرِ پروپاگاندا» است؛ فرقی نمی‌کند در یک کشور دموکراتیک زندگی کنید یا غیردموکراتیک! عصر، عصر پروگاندا است؛ به‌ویژه در قرنی که زیرعنوان «عصر ارتباطات»، جهان به دهکده کوچکی تبدیل شده که با هر خبر و تغییری، معادلات سیاسی-‌اقتصادی جهان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. اما عصر ارتباطات چگونه ما را واردِ «پروگاندیستی سانسورکننده» می‌کند تا از یک «شهروند درجه‌یک» به یک «شهروند درجه‌دو یا درجه‌چندم» تبدیل‌ شویم؟ این همان پرسشی است که جرج ارول در سال ۱۹۴۵ با نوشتن «مزرعه حیوانات» و سپس در سال ۱۹۴۹ با نوشتن آخرین اثرش رمان «۱۹۸۴» (نوزده-هشتادوچهار) به آن پاسخ داد؛ پاسخی از منظرِ ادبیات، تا نشان دهد ادبیات دشمنِ طبیعیِ همه دیکتاتوری‌ها است.

دقیقا از این زاویه است که جُرج اُروِل به ما هشدار می‌دهد؛ او پیشگوی بزرگ قرن بیستم برای همه اعصار است؛ او وقتی «مزرعه حیوانات» را نوشت، هشدار داد که چگونه حکومت‌های تمامیت‌خواه می‌توانند خطری بالقوه برای نظام‌های دموکراتیک باشند؛ هشداری که امروز با پوست وگوشت و خون‌مان می‌توانیم آن را لمس کنیم. از چین و روسیه گرفته تا کشورهای خاورمیانه، همگی خطری برای دموکراسی و حقوق بشر هستند. جُرج اُروِل با کابوسِ «برادر بزرگ» در «۱۹۸۴»، مدام به ما هشدار می‌دهد که اهمال در «آزادی»، «استبداد» می‌آورد؛ همان‌طور که شخصیت‌های رمان (وینستون و جولیا) هرگز نمی‌توانند در سایه استبداد، انسان و لذت‌های انسانی را از جمله عشق تجربه کنند؛ چراکه ایدئولوژی تمامیت‌خواهِ حاکم، انسانیت را در آنها می‌کُشد؛ همان‌طور پروفسور دیوید دووان می‌گوید: «سرکوبی که در رمان تصویر می‌شود دفاعیه پرشورِ حقوق بشر است.» اُروِل که خود را سوسیال‌دموکرات و انسان‌باور می‌دانست از افرادی بود که پس از جنگ جهانی دوم خواستار تدوین منشور حقوق بشر شدند. دسامبر ۱۹۴۸ (شش‌ماه پیش از انتشار رمان «۱۹۸۴») بود که منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد تصویب شد و در آن حق دادرسی عادلانه و حق آزادی اندیشه و حفظ حریم خصوصی افراد به رسمیت شناخته شد؛ مواردی که اُروِل نیز به‌وضوح به فقدانِ آنها در «۱۹۸۴» اشاره کرده بود.

درحالی‌که سال «۱۹۸۴« آمده و رفته است و اکنون ما در قرن ۲۱ (سال ۲۰۲۲) هستیم، دیدگاهِ آرمانشهریِ منفیِ اُرِول از حکومتی که از طریق پروگاندایِ وزارت حقیقت، عشق، رفاه، و صلح، دست به هر کاری می‌زند تا «انسانِ آزاد» را به «رمه‌ای مطیع» تبدیل کند، از همیشه به ما نزدیک‌تر شده است. اُروِل در «۱۹۸۴» دنیایی خیالی را خلق کرده که از ابتدا تا انتها «باورپذیر» است؛ همین باورپذیری است که این دنیای خیالی را به کابوسِ دنیای واقعیِ امروزِ ما تبدیل کرده است؛ کابوسی که به گفته اومبرتو اکو، «حداقل سه‌چهارم آنچه اُروِل روایت می‌کند، آرمانشهرِ منفی نیست، بلکه تاریخ است»؛ تاریخی که با ایدئولوژی فاشیسم، نازیسم، کمونیسم و دیگر ایدئولوژی‌ها، انسان را به بردگی گرفته است.

پس از موفقیت رمان «مزرعه حیوانات» در ایران که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد و تا با امروز ۱۶۴ترجمه از آن صورت گرفته، رمان «۱۹۸۴» با کمی تاخیر به فارسی ترجمه شد. این رمان تاکنون به بیش از هفتاد زبان ترجمه شده، از جمله چینی، که با همه ممنوعیت‌ها، همچنان در آن کشور کمونیستیِ دیکتاتوری فروش می‌رود. نسخه ترجمه فارسی ابتدا توسط ژیلا رستگار در سال ۱۳۵۹، دوسال پس از انقلاب ترجمه شد. این رمان در سال ۱۳۶۱ بازنشر شد و در همان سال ترجمه‌ صالح حسینی هم به بازار آمد و پرفروش‌ترین ترجمه زمان خود شد، هرچند ترجمه‌ای ضعیف است. ضرورتِ ترجمه‌ای تازه از این رمان احساس می‌شد تا اینکه از دهه هشتاد چند ترجمه و از دهه نود با خیل‌ ترجمه‌ این رمان مواجه شدیم. تا امروز ۷۹ ترجمه از این رمان انجام شده، که ۵۵ ترجمه در تهران منتشر شده، ۹ ترجمه در قم، ۴ ترجمه در مشهد، ۲ ترجمه در قزوین و ساری، و یک ترجمه در اصفهان، تبریز، بجنورد، دزفول، کاشان، کرمان و کرج. (از میان این ترجمه‌ها، ترجمه‌های سیروس نورآبادی، کاوه میرعباسی، و احمد کسایی‌پور بهترین هستند) نکته بارز درباره ترجمه این رمان و ترجمه «مزرعه حیوانات» در شهرستان‌ها این است که سهمِ شهر قم (شهر روحانیون) بیشترین ترجمه است.

رمان «۱۹۸۴» چیست که پس از ۷۳ سال، هنوز زبانِ حالِ گویای مردم ایران است و جزو پرفروش‌ترین آثار تاریخ نشر ایران به‌شمار می‌آید؟ بهترین پاسخ این است که مردم ایران، خود را در آیینه‌ی «۱۹۸۴» (و «مزرعه حیوانات) می‌بینند؛ و از سوی دیگر با شخصیت‌های رمان همذات‌پنداری می‌کنند و آن‌ها را از نزدیک دیده‌ یا می‌شناسند؛ همان‌طور که جُرج اُروِل در «۱۹۸۴» سعی می‌کند ما را نسبت به آنچه در جهانِ پیرامون‌مان می‌گذرد دچار شک کند تا وادارمان کند که مدام پرسش کنیم: از خود، دیگری و قدرت. و آن را به نقد و چالش بکشیم.

پرسیدن مساله اصلی در «۱۹۸۴» است؛ پرسش از خود و قدرت برای مراقبت از حقوق بشر، دموکراسی و آزادی. از این زوایه، «۱۹۸۴» تصویری جسورانه از «نوشتن» و «اندیشیدن» به خواننده می‌دهد؛ داستانی درموردِ خواندن، نوشتن، و اندیشیدن در عصر پروپاگاندا و مراقبتِ فراگیر در حکومت‌های توتالیتر. وینستون اسمیت هم به‌‌عنوان یک خواننده و هم به‌‌عنوان یک نویسنده با پروپاگاندیستی سانسورکننده که از چهار طرف زیرنظرش دارد و به او می‌گوید به چه‌‌ چیزی بیاندیشد، سراسر در نبرد است: از سانسور عکس‌ها و آرشیوهای عمومی تا صفحه‌های تلویزیونی که تقریبا تمامِ ارقام تولید را به‌شدت اغراق‌آمیز بیان می‌کنند تا نشان ‌دهند که اقتصاد کشور درحال رشد است، حتی در مواقعی که واقعیت برعکس است (مثل تلقین‌کردن‌ معادله ۲+۲ که می‌شود ۵)؛ همین دانستنِ «واقعیت» از «داستان» است که وینستون اسمیت را وامی‌دارد تا در میانه داستان (متن) و واقعیت (جهان)، به‌دنبال خود، شناخت از خود و جهان پیرامونش باشد، حتی اگر زیر شکنجه‌، اعتراف کند که هم‌چنان به «برادر بزرگ» عشق می‌ورزد.