فائزه اعتمادگلستانی، دانشجوی دکتری ارتباطات/ مایکل توماسلو؛ استاد روانشناسی دانشگاه دوک آمریکا و یک زبان شناس شناخته شده است که آثار علمی معتبری در روانشناسی تطبیقی و زبان شناسی دارد. وی در کتابی به نام خاستگاه ارتباطات انسانی که در ایران دکتر احسان شاه قاسمی آن را ترجمه و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است به یک رویکرد نظری درباره توانایی های زبانشناسیک در تعاملات انسانی می پردازد.

وی معتقد است که قابلیت زبان شناسیک یک توانایی مجزا نیست، بلکه در بستر فرآیندهای بنیادین تری چون کنش متقابل و ارتباطات اجتماعی و به ویژه ارتباطات ژستی دارد. چیزی که در این رویکرد اهمیت خاصی دارد مهارت ها و تمایلات انسانی برای تعامل یاریگرانه با دیگر مردم است، چون این یک زمینه تعاملی است که ارتباطات قراردادی در درون آن به وجود می آید. ایده‌های او درباره ارتباطات یاری گرانه و همکاری گرانه به خوبی نشان می‌دهد که انسان به عنوان یک گونه تا چه حد یک هستنده استثنایی و دارای توانایی‌های شناختی بسیار نیرومندتر از دیگر هستنده‌های زنده است.

در این نوشتار قصد داریم تا به مفاهیم ارتباطات همکاری گرایانه و یاری گرایانه (که در فصل سوم کتاب مفصل بحث شده است) در مطالعات وی بپردازیم و تا حدودی رویکرد مطالعاتی او را درباره ارتباطات یاریگرانه مورد بررسی قرار دهیم. شایان ذکر است که مبنای نظری توماسلو در این کتاب، نظریه فرگشت است و در بخش های گوناگون آن با اشاره به مطالعات نظریه فرگشت چارچوب تحلیل خود را شکل داده است.

توماسلو با این فرض فرگشتی که نخستین فرم های ارتباطی ویژه آدم ها “اشاره کردن و پانتومیم” بوده است مطالعات خود را آغاز می کند. و معتقد است اشاره کردن و پانتومیم نقاط مهم گذار در فرگشت ارتباطات انسانی بودند و بیشتر فرم های شناخت اجتماعی ویژه انسان و انگیزه لازم برای آفرینش زبان های قراردادی در آینده را فراهم می کردند.

البته وی بیان می دارد که انسان ها در مقایسه با سایر هستنده ها در برقراری ارتباط از زبان هم کمک می گیرد و زبان های انسانی در مقایسه با اشاره ها ارتباط بسیار قوی تر است؛ چون در آن ها سیگنال های ارتباطی اطلاعات بسیار بیشتری را با خود حمل می کنند. اما اگر پرسش ما درباره خواستگاه های ارتباطات انسانی باشد، این شیوه تفکر دو مشکل بنیادی دارد: مشکل نخست این است که اگرچه زبان های متعارف از یک نظر کدهای متفاوتی هستند؛ اما ارتباط زبان شناسیک بیش تر از آنچه به نظر می رسد بر یک ارتباط کدگذاری نشده و درگیر فرم های هماهنگ سازی ذهنی متکی است: ارتباطات زبان شناسیک روزمره پر از بیان هایی مثل او، این، آن ها، اینجا، کسی که با او ملاقات کردیم است که مرجع آن را با استفاده از هیچ کدی نمی توان به صورت مستقیم تعیین کرد، بلکه باید از زمینه مشترک مفهومی استنباط کرد و همچنین گفتگوهای روزمره پر از سخنان ارتباطی است که در آن دوطرف گفتگو دارای پس زمینه ای مشترک هستند. مشکل دوم این هست که در ارتباطات زبانی دو طرف گفتگو فقط در صورتی می توانند کدها را بشکنند و آن ها را بفهمند که ابزارهای ارتباطی دیگری داشته باشند یا دست کم با کاربران بالغ ارتباط بگیرند.

پس اگر بخواهیم ارتباط انسانی را بفهمیم، نمی توانیم با زبان آغاز کنیم، بلکه باید ارتباط غیرقراردادی و کدگذاری نشده و دیگر فرم های هماهنگ سازی ذهنی را به عنوان ارتباطات اساسی آغاز کنیم. در همین راستا توماسلو خودش سوالاتی درباره قصد اجتماعی ارتباطگران در اشاره و پانتومیم مطرح می کند و پاسخ های آن را در نتیجه مجموعه بزرگی از فرآیندها می داند که در نهایت وقتی این توضیحات با هم ادغام می شوند به ارائه یک مدل یاریگرانه در ارتباطات انسانی می انجامد.

تبیین نهایی برای اینکه چه می شود که آدم ها می توانند با اشاره های ساده ای با همدیگر به شیوه های پیچیده ارتباط بگیرند این است که آن ها روش های خاصی برای تعامل اجتماعی، باهم دیگر دارند، یعنی انسان ها به شیوه های خاصی که شامل فرآیندهای قصدمندی متشرک، و منحصر به گونه آدمی است، با هم یاریگری می کنند. البته قصدمندی مشترک در فعالیت های ساده تر و عینی تر همکاریگرایانه هم وجود دارد، مثل زمانی که ما هدف مشترکی را تشکیل می دهیم تا باهم ابزاری را بسازیم یا زمانی که با هم قدم می زنیم.

در حقیقت حرف توماسلو این است که چون آدم ها می توانند در کنش های قصدمند مشترک باهم تعامل کنند (هرچیزی از راه رفتن باهم تا مشارکت در تبدیل شدن آن ها به یک مقام رسمی مثل رییس جمهور) اندرکنش های اجتماعی آن ها کیفیت های جدیدی به خود می گیرند.

در دیدگاه سرل (Saerle1990)نیز یک شرط لازم برای همه رفتارهای جمعی و به تبع آن همه گفتگوها وجود یک “فهم پس زمینه از دیگران” به عنوان کاندیدهایی برای عاملیت یاریگرانه مفروض است. توماسلو فهم از دیگران به عنوان عامل یاریگر را به این اجزا تقسیم می کند: الف: مهارت های شناختی برای خلق توجه ها و قصدهای مشترک با دیگران. ب: انگیزه های اجتماعی برای کمک کردن و همخوان کردن چیزها با دیگران( و شکل دادن انتظارات مشترک در مورد این انگیزه های یاریگرانه)

الف) مهارت های شناختی؛خلق زمینه مشترک

در مقایسه با سایر هستنده ها(که کتاب در این زمینه از میمون های بزرگ یادکرده است)برای آدم ها زمینه ارتباطی هرچیزی در محیط ارتباطی- از دمای محیط گرفته تا صدای پرنده ها در پس زمینه- نیست بلکه چیزی است که به اندرکنش اجتماعی مرتبط است. یعنی آنچه هر مشارکت کننده ای به عنوان یک امر معنادار و مرتبط می بیند- و می داند که دیگری هم این را می داند م به صورت بالقوه تا ابد هم خواهد دانست. این نوع از زمینه مشترک بیناذهنی همان چیزی است که توماسلو به پیروی از کلارک(ClarkT1996)) چارچوب مشترک توجهی می گوید.

زمینه مشترک شامل هرچیزی که هردوما می دانیم ( و می دانیم که دیگری هم می داند) می شود، از واقعیت ها در مورد جهان گرفته تا شیوه ای که آدم های عاقل در موقعیت های خاص رفتار می کنند، و آنچه مردم معمولا برجسته و جالب می دانند. نکته مهم در زمینه مشترک این است که این زمینه آدم ها را به فراتر از چشم انداز خودمداری که به چیزها دارند می برد.

توماسلو زمینه مشترکی که در آن کنش ارتباطی بلافاصله فهم پذیر می شود را به سه گونه متمایز بر می شمارد:
نخست: زمینه مشترکی که بر توجه مشترک بنا نهاده شده است یا بر بنیان تجربه های مشترک از گذشته استوار است.
دوم: بر اساس زمینه مشترک خلق شده به وسیله فرآیندهای از بالا به پایین(شنیدن صدا با یک هدف مشترک).
سوم: زمینه مشترک بر اساس چیزهای کلی تعمیم یافته ای مثل دانش فرهنگی مشترک.

وی نهایتا به این گونه بیان می دارد که در بسیاری موارد، وقتی زمینه مشترک به خوبی تعریف شده باشدژست های ساده می تواننددر ارتباط گرفتن به اندازه زبان قدرتمند باشند.

انگیزه های اجتماعی؛ کمک کردن و همخوان کردن

نکته دیگر انگیزه های اختصاصا یاریگرانه اجتماعی آدم ها در فهم از دیگران است. دو سوی یک ارتباط یعنی ارتباط گر و گیرنده ارتباط هردو هدف مشترکی دارند و آن رساندن پیام به مقصد است. گرایس() در همین رابطه این چنین می نویسد؛ ارتباط گران و دریافت کنندگان اساسا به صورت یاریگرانه اندرکنش می کنند تا پیام به مقصد برسد. شوهدای وجود ندارد که دیگر جانوران هرگز از یکدیگر درخواست روشن سازی مسئله را بکنند. به همین دلیل بنیادین برای روح یاریگرانه ای که آدم ها با آن کار می کنند تا پیام خود را برسانند،

انگیزه یاریگرانه خاص گونه آن ها برای ارتباط گرفتن به عنوان یک امر اولیه است. ارتباط گران اغلب آشکارا این انگیزه ها را به صورت عاطفی در کنش ارتباطی بین می کنند تا به گیرنده ها اطلاع بدهند تا آن ها قصد اجتماعیشان را استنباط کنند. توماسلو در ادامه انگیزه های فرگشت یافته ارتباطی انسان را در سه مورد طبقه بندی می کند؛ در نظر او نخستین و مهم ترین انگیزه درخواست کردن است. دومین انگیزه بنیادین ارتباط انسانی اطلاع دادن و سومین انگیزه را همخوان کردن می داند.

انگیزه ارتباطی درخواست کردن: اگرچه این انگیزه در سایر هستنده ها (اشاره کتاب به میمون هاست) دیده نمی شود اما گیرندگان انسانی اغلب به درخواست دیگری رسیدگی می کنند. آن ها به دلایلی که برای خودشان دارند، دوست دارند به درخواست های دیگران البته اگر خیلی پر زخمت نباشد عمل کنند. و ارتباط گران انسانی که این را می دانند در بسیاری از موقعیت ها فقط نیاز دارندکه دیگران تمایلات آن ها را بدانند.

انگیزه ارتباطی اطلاع رسانی: ظاهرا این انگیزه در میان گونه ها فقط خاص انسان است و از این واقعیت منتج می شود که افراد اغلب می خواهند حتی بدون درخواست دیگران به آن ها کمک کنند. این انگیزه از نوع نوع دوستانه است. مانند انگیزه های جامعه جویانه؛ یعنی ما به افراد چیزی را اطلاع می دهیم چون می دانیم دوست دارند که در این باره بدانند. یا اطلاه رسانی ما به آن ها یاری خواهد رساند.

انگیزه ارتباطی همخوانی ها: همخوان کردن انگیزه ها بنیان بیشتر گفتگو های روزمره است. مردم اغلب به سادگی می خواهند احساسات و نگرش ها درمورد چیزها را با دیگران همخوان کنند. مثلا گفتن این جمله اینکه امروز چه روز خوبی است! می تواند آغاز کننده یک گفتگوی روزمره باشد.

فرض های دوسویه از سودمندی و استدلال یاریگرانه:

واقعیت هایی که بر اساس آن ها ارتباطگران با این انگیزه های یاریگرانه عمل می کنند و گیرنده ها تمایل دارند تا بر این اساس پاسخ دهند، بخشی از زمینه مشترک میان ارتباطگران انسانی است. یعنی من درخواستی از تو دارم/ چیزی دارم که می خواهم درباره آن به تو اطلاع بدهم/ گرایشی دارم که می خواهم با تو همخوان کنم. به این لایه افزوده از قصدمندی؛ که من میخواهم تو بدانی که من از تو چیزی می خواهم/ چیزی به تو اطلاع بدهم/ چیزی را با تو همخوان کنم را قصد ارتباطی گرایسی (Gricean)می گویند.

گرایس مشاهده کرد که کنش های ارتباطی آدم ها به صورت خاص یک قصد در مورد ارتباط دارد. یعنی وقتی من برای شما به سمت یک شی اشاره کنم، نه تنها می خواهم شما به آن شی توجه کنید، بلکه همچنین می خواهم به تمایل من برای توجه کردن شما به همان شی هم توجه کنید. این کار(یعنی همین لایه افزوده قصدمندی) با حرکات چشم یا اشاره یا بصورت تلویحی در بیان انگیزه ها نمود پیدا می کند (مثلا بگوییم حواست به من باشد که دارم به یک شی اشاره می کنم). لایه افزوده قصدمند لازم است تا به شما انگیزه بدهد تا آن استنباط معنادار لازم برای تشخیص مرجع اشاره من و قصد اجتماعی مرا انجام بدهید. من می خواهم شما درباره آن شی کاری انجام بدهید، چیزی حس کنید یا چیزی بیاندیشید.

حال سوال اینجاست که این فرآیند به چه دلیلی روی می دهد؟ به این دلیل که هر دو مشارکت کننده انگیزه های یاریگرانه موجود را می شناسند و به آن اعتماد دارند. یعنی در کل، اگر ارتباطگر انسانی درخواست کمک کند، دریافت کننده کمک خواهد کرد و هردوی آن ها این را می دانند و به آن اعتماد دارند. بدیت ترتیب هردوی آن ها تلاش می کنند تا کنش ارتباطی به موفقیت برسد.

مثل بسیاری دیگر از حوزه های زندگی اجتماعی انسانی، وقتی انتظارات دو سویه در حوزه همگانی قرار می گیرند تبدیل به هنجارها و اجبارهای اجتماعی سیاست پذیر می شوند. مثلا اگر من و دوستم در یک رستوران در حال شام خوردن باشیم و دوستم از من بخواهد که نمکدان را به او بدهم و من این کار را برای او انجام ندهم رابطه دوستی ما بهم می خورد. (درخواست کردن) یا مثلا من بدانم نویسنده مورد علاقه دوستم به شهر ما آمده و من او را مطلع نکرده ام و بعدها متوجه آگاهی من از حضور آن نویسنده در شهرمان شده باشد،

طبیعا رابطه دوستی ما خدشه دار می شود. یا اصلا اگر من هیج تلاشی برای آغاز یک ارتباط نکنم (نه درخواتسی، نه اطلاعی، نه همخوانی) طبیعتا در یک زیست اجتماعی من بیمار روانی بحساب خواهم آمد و از من خواسته می شود به تیمارستان مراجعه کنم. پس چه در جنبه تولید و چه در سطح فهم پیام ما به عنوان هستنده هایی اجتماعی می بایست تلاش کنیم تا با دیگران به شکل معنادار و منظمی ارتباط برقرار کینم.

حرف آخر درباره همه این فرآیندها آن است که خلق زمینه مشترک یا توجه مشترک میان دو شخص نیازمند این است که هرکدام از آن ها چیزهایی را ببینند، بشناسند یا به آن ها توجه کنند که بداند دیگری هم می بیند، می شناسد و یا به آن توجه می کند و بداند دیگری هم در مورد او این را می داند. بنابراین این روند به صورت بالقوه تا ابد ادامه پیدا می کند.