بهنام افشار __ دنیای پرهیاهوی امروز، اقتضائات خاص خود را دارد؛ یکی از این اقتضائات کاذب، تمایل و رقابت افراط‌گونه‌ انسان‌ها برای دیده شدن و شهرت‌طلبی است. میل به دیده شدن و خودنمایی، در وهله اول در زیاده‌گویی و پرحرفی آدم‌ها با بهره‌گیری از زبان و در شکل گفتاری و نوشتاری آن، نمایان می‌شود.
زبان برای افراد شهرت‌طلب، ابزاری برای کسب اعتبار و منزلت اجتماعی است و به همین دلیل چنین آدم‌هایی، از هر فرصتی برای ابراز وجود و اظهار نظر بهره می‌برند، گویی که در همه زمینه‌ها صاحب‌ رای و نظراند و اصلا برایشان فرقی نمی‌کند کجا باشند و موضوع مورد بحث چیست و چه تخصصی می‌طلبد! این دسته از آدم‌ها، اصولاً حرف تازه، جذاب و تاثیرگذاری که زاییده اندیشه‌شان باشد، ندارند، بلکه حرف‌های‌شان تکرار مکررات و بیان اندیشه‌های دیگران است، اما چون ژست سخنوری به خود می‌گیرند، حرف‌هایشان برای مخاطبانی که از قضا کمتر اهل مطالعه و تحقیق هستند،‌ جذابیت پیدا می‌کند و زبان به ستایش او می‌گشایند و اینجاست که چنین ستایش‌های فریبنده‌ای، آدمی را برای خودنمایی و پرحرفی حریص‌تر می‌کند، در واقع پرحرفی آدم‌ها پیش از آنکه ناشی از اعتماد به‌نفس‌شان باشد، ناشی از خودشیفتگی آن‌ها است.

انسان‌های زیاده‌گو و پرحرف، دچار توهم دانایی‌اند و گویی با خواندن چند کتاب و مقاله و حفظ کردن چند جمله فانتزی و اصطلاح علمی و ادبی و با گرفتن ژست سخنوری، عرصه‌های مختلف علم و دانش را فرا گرفته و دیگر در قامت یک صاحب‌نظر، مکلف به حرف زدن آن هم در همه جا و در باب همه چیز هستند و انگار نمی‌دانند علم بر عمل است و علم بی‌عمل حکایت همان چارپایی است که بر او کتاب بار کرده‌اند:
«علم چندان که بیشتر خوانی / چون عمل در تو نیست نادانی / نه محقق بود نه دانشمند/ چارپایی بر او کتابی چند»(سعدی)

دامنه آفات زبان و حرافی آدم‌های خودنما، گسترده است، چنان‌که شاید بتوان گفت بخشی از مشکلات امروز جامعه، معلول حرافی و زیاده‌گویی آدم‌هایی است که نباید حرف بزنند، ولی حرف می‌زنند:
«ظالم آن قومی که چشمان دوختند /
زان سخن‌ها عالمی را سوختند /
عالمی را یک سخن ویران کند /
روبهان مرده را شیران کند»

از بد روزگار و در ارزش‌گذاری‌های وارونه عصر جدید، پرحرفی و زیاده‌گویی در جامعه امروز، به یک ارزش و افتخار بدل شده و متعاقب آن آدم‌های پرحرف که در همه جا و در باب همه چیز داد سخن می‌دهند، به‌عنوان آدم‌های خلاق، همه‌چیزدان و فعال مورد تمجید و ستایش قرار می‌گیرند و قدر و منزلت پیدا می‌کنند و متعاقب آن آدم‌های متفکر، خلاق، صاحب‌نظر و در عین حال اخلاق‌مدار که از روی تواضع، زبان در کام می‌گیرند و سکوت پیشه می‌کنند، به انزوا می‌روند.

اگر نیک بنگریم و واقع‌بینانه نظر کنیم، کم‌گویی و گزیده‌گویی هنر است، نه زیاده‌گویی و پرحرفی آن هم به قصد خودنمایی‌، و از همه مهم‌تر اینکه اولیای دین و ارباب معرفت، سکوت را لازمه و شرط تقوا دانسته‌اند و گفته‌اند آنان که سکوت و خاموشی را بر زیاده‌گویی و پرحرفی ترجیح می‌دهند، به درک اسرار حقیقت محق‌تر و واصل‌تراند:
«گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کو‌ چو سوسن صد زبان افتاد و لال»(مولانا)

خاموشی و سکوت، گرچه امری مستصعب است، اما در عوض به شخصیت آدمی، متانت روح و وقار می‌بخشد، و بی دلیل نیست که علمای اخلاق در نکوهش زیاده‌گویی و در مدح و ستایش سکوت کردن، سخنانی پرمغز و تأمل برانگیز دارند؛ از جمله مولانا در باب لزوم خاموشی در جمع و پرهیز از خودنمایی، می‌گوید: «چون‌که در یاران رسی، خامُش نشین
اندر آن حلقه مَکن خود را نگین»

امام محمد غزالی نیز گفته است: «ملاک در سخن گفتن این است، آنجایی که دلت می‌خواهد سخن بگویی، نگویی و آنجایی که دلت می‌خواهد نگویی، سخن بگویی.»

پس چه خوب و پسندیده است که در کنار کسب و ترویج مهارت «چگونه با هم حرف زدن» و «چگونه به هم گوش دادن»؛ «هنر سکوت کردن» را هم بیاموزیم و بیش از آنکه در قامت سخنگویی پرحرف خودنمایی کنیم، شنونده‌ای عاقل باشیم و به تعبیر امام علی(ع)، به شنیدن حریص‌تر باشیم تا به سخن گفتن.