دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات_
مرگ فیرحی به واقع شوکی به عالم اندیشه و کنش بود؛ کرونا جان او را گرفت، اما ذهنهای پرشماری را به زبان آورد. به گفته شفیعی کدکنی: مرگ او/ زندگی دوم او بود که گردید آغاز/ شیشه عطری سربسته/ افتاد و شکست/ همگان بو بردند/ که چه چیزی را دادند از دست
پس ناروا نیست که در میانه همه سوگها و اندوهها از «آغاز زندگی دوم دکتر فیرحی» سخن به میان آوریم: از این پس آنچه را او گفته و نوشته و پیش برده یا حتی ناتمام گذاشته است، بیشتر باید به همت صاحبان نظر و اهالی عمل بازبخوانیم و پی بگیریم و نقد کنیم و ادامه دهیم. فیرحی در عالم اندیشه و کنش میدانست که چه میگوید و میکند و به تعبیر همیشگیاش از «سرگیجی» گریزان بود و در پی پروژههایی هدفمند و اثربخش میدوید و میکوشید، پروژههایی که زمینههای فهم و شیوههای اجرا و نتایج نهایی آنها از آغاز تا فرجام برای او روشن بود و میتوانست موافقان و مخالفان را به گفتوگوهای خردورزانه و کنشهای مسوولانه دعوت کند. در زندگی دوم فیرحی میدان برای سخن گفتن درباب آثار و داشتهها و رهاوردهای او و نیز رویکردها و رهیافتهای معطوف به پروژههای مشخص اندیشهای انجامید باز شده است و باید و میتوان فرصتها را از این پس به گفتوگوها و نشستهای محققانه نقادانه سپرد. فیرحی همرایان و همراهان و منتقدان صاحب درد فراوان دارد که در داخل و خارج ایران تاکنون درباره او و اندیشهها و کوششهایش سخنان در خور تامل به نیکویی گفتهاند و از این پس هم نیاز به گفتن و نوشتن آنان بیشتر است، در این میان من در آن مقام نیستم که به رهیافتها و دستاوردهای او از منظر تخصصی یعنی «اندیشه و فقه سیاسی» و «ابعاد و آثار آن در تاریخ اسلام و ایران معاصر» بپردازم، اما میتوانم آنچه را از همنشینیهای منظم اندیشهای با وی در این سالهای اخیر آموختهام، در منظومه معنادار تفکر و تحقیق و تلاشش و به تعبیری دیگر در قالب «پروژههای فکری و عملیاش» با وام گرفتن از دو واژه آشنا صورتبندی کنم:
واژه نخست: « روشنفکری گفتوگویی» است که جامعهشناس فقید و فهیم عصر ما دکتر محمدامین قانعیراد در اثر ارزنده متاخرش-پیدایش روشنفکر گفتوگویی در ایران- در برابر «روشنفکری استعلایی» وضع کرده است. به تعبیر او «روشنفکران گفتوگویی در عین ارتباط با سطح جهانی در چارچوب جامعهای خاص نیز کار میکنند و میاندیشند، این روشنفکران علاوه بر استفاده از الگوهای عام دانش به تولید اندیشه مستقل در چارچوب شرایط خاص جامعه خود نیز اهمیت میدهند. در این الگوی فرهنگی، دانش ورز در عین آشنایی با اندیشههای متنوع دوران خود و درک فرآیندها و رخدادهای عام و جهانی، نظریه اجتماعی خود را برمبنای زمینههای تاریخی و جغرافیایی قرار میدهد و حتی در هنگامه طرح سوالات عام نیز شرایط خاص را ملحوظ میدارد… روشنفکر گفتوگویی برخلاف روشنفکر استعلایی مرد سخن یا نویسندهای بزرگ نیست، بلکه دانشور یا متخصصی است که رابطه مستقیم و محلی با دانش و مردم دارد و با وجود این کردارهای او به دلیل درگیری مستقیم در ستیزهای روزمره که بنیادیترین و ژرفترینشان به حقیقت مربوط میشود، ماهیت سیاسی پیدا میکند.» بنا به این تعریف، دریافت من از تکاپوهای مدام فکری و عملی دکتر فیرحی قرار داشتن تمامی آنها در گستره «روشنفکری گفتوگویی» است که در قامت نوع و نحوه «نواندیشی دینی» او به وضوح نمایان شد، چنانکه در عرصه عمومی مدام به جای حق انحصاری تفسیر متون اندیشهای و سیاسی تاریخی و معاصر از امکان تفاسیر گوناگون و شیوههای متنوع اندیشه دفاع میکرد.
واژه دوم: اصطلاح «کنشگری مرزی» است که در این سالها از سوی اندیشمند متضلع دکتر مقصود فراستخواه مطرح شده و میدان نقشآفرینیاش به تعبیر خود او، در میانه «دیوان دولت» و «دیوان ملت» مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است. کنشگران مرزی میان سیستم و زیست جهان خویش -سیستمهای رسمی و فضاهای غیررسمی جامعه- میزیند و میکوشند و میتوانند بین ساحتها و نسلها و گروههای اجتماعی در تردد باشند؛ تجربه در مرزبودگی دارند و در مرزکوشی موفقند، «گسلزی» و «گسستاندیش» نیستند، از این رو در پی کم کردن فاصلهها میروند و میدوند. کنشگری مرزی آنجا بیشتر اهمیت مییابد که سویه نگاهش بیشتر به طرف جامعه است تا قدرت سیاسی و اساسا جایگاه اصلی قدرت را در «جامعه مدنی» و توانمند شدن آن میداند و میبیند. در آثار دهگانه دکتر فیرحی -از «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» تا «مفهوم قانون در ایران معاصر»- میتوان این سوی معرفتی او و اصرارش را بر جستوجو و برجستگی نقش «قدرت مدنی» و «نهادهای واسط سیاسی، حقوقی» پی گرفت. علاوه بر آن میتوان او را در عرصههای «حوزه و دانشگاه» یا میدانهای «مدنیت و سیاست» به عنوان کنشگری مرزی مدام در میانه دید. نوعی سختکوشی مرزی که او را با وجود سیمایی آرام و خندان، همواره با سرشتی دغدغهمند و بیقرار روبهرو میکرد. برای ترسیم این ویژگی زندگی دکتر فیرحی ترجیح میدهم او را «اندیشمند مرزکوش» بنامم تا پهنه سهوجهی زیستهها و یافتههای او روشنتر به چشم آید: سه وجه «اندیشه ورزید بیوقفه»، «در مرز ایستادن پیوسته» و «سخت کوشیدن ثمربخش.» سه ضلع درهم تنیده و موزون حیات فکری و سیاسی فیرحی بود. او «محققی نوآور»، «روشنفکری دین باور» و «سیاستورزی اصلاحگر» بود که در سه حوزه «دانش»، «بینش» و «کنش» به صورت همزمان و متداخل و در عین حال متمایز و موثر راهی اینچنین آغاز کرد و پیش برد:
۱- در حوزه دانش -هم در حوزه و هم در دانشگاه- آموختن و پژوهیدنش به منابع دست اول متکی بود، خوب میخواند، خوش میشنید، خوب میگفت و خوب مینوشت. به تمام معنا معلم بود و در همه ابعاد ملتزم به لوازم تحقیق، منظومه روشنفکری داشت و پیگیر و اجزا و اضلاع آن در تمامی عرصههای آموزش و پژوهش بود.
۲- در حوزه بینش: روشنفکری نوآور بود و دیندار، اهل گفتوگو بود و مدارا، متخلق بود و اهل ادب: ادب اندیشیدن، ادب شنیدن، ادب گفتن و ادب نوشتن. از سرگیجی در حوزه اندیشه و سردرگمی در حوزه عمل بهدور بود و پروژههایی مشخص و مبتنی بر سازگاری دین، دموکراسی و مدنیت را به روشنی دنبال میکرد.
۳- در حوزه کنش: کنشش همگرایانه بود، به جای دیوار پل میساخت و به جای مرزکشی به مرزکوشی میرسید. به کاستن از رنجهای مردم میاندیشید و در پی زدودن آثار استبداد از اندیشه دینی و فرهنگی سیاسی بود، در تعلق به سنت یا روی آوردن به تجدد مدام ملتزم به فهم انتقادی بود و برای پیشبرد آزادی در جامعه، به دموکراتیزه کردن فقه و حقوق و اندیشه سیاسی اولویت میداد. او در این راه فرصتهای کهن و جدیدی را کشف و خلق کرد که خود میتواند موضوع درازدامنی در اهتمام به واکاوی ابعاد زندگی دوم او باشد.
بنا به این صورتبندی میتوانم فهرست تلاشها و رهاوردهای او را در این سه زمینه دستکم در هفت مقوله صورتبندی کنم:
۱- تلاش برای رهایی آیین و اندیشه از دام خودکامگی.
۲- تلاش برای تبیین قانون و توانمند کردن نهاد سیاست و فرآیند سیاستورزی از طریق کنشهای اصلاحگرانه.
۳- تلاش برای شناخت و افزایش ظرفیتهای مغفول مانده نهادهای قدیم معرفتی و اجتماعی و طرح نقادانه و روزآمد قابلیتهای آنها برای بالا بردن توان نواندیشی دینی و کنشگری سیاسی.
۴- تلاش برای فهم جامع دنیای مدرن و توجه به وجوه کمتر شناخته شده حوزه تفکر مدنی از جمله جوانب الهیاتی اندیشه غربی.
۵- تلاش برای ارایه روایت ایرانی از اسلام و تشیع و پیگیری تحولات فکر اسلامی در بیرون از جغرافیای ایران.
۶- تلاش برای تقویت نظری و عملی اندیشه گفتوگو و تبیین مبانی، الزامها و مهارتهای موثر در آن.
۷- تلاش برای پیشبرد پروژههای فکری مساله بنیاد و اثربخش در زمینههای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برای غلبه بر تنگناها و مسائل جدید و مزمن جامعه ایرانی، به جای پرداختن به مفاهیم کلی و آرزوهای دستنیافتنی.
فیرحی با چنین داشتهها و آرمانهایی در آستانه شکوفایی علمی از میان ما رفت اما کارهایی را هم تمام کرد، با وجود این کارها و حرفهای ناتمام او نیز کم نیست. همین حرفها و کارهای ناتمام است که ضرورت پیگیریهای عالمانه دغدغهها میراث معرفتی و شخصیتی او را پیش روی جامعه علمی و سیاسی ما برجسته میکند. پس با افسوس به این ضرورت بیشتر بیندیشیم که: حرفهای ما هنوز ناتمام/ تا نگاه میکنی وقت رفتن است/ باز هم همان حکایت همیشگی/ پیش از آنکه با خبر شوی/ لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود.