هر ساله بسیاری از گونه ها منقرض می شوند زیرا زیستگاه های آنها همچنان در حال نابودی، تکه تکه شدن یا آلوده شدن است. برخی از گونه‌ها، از جمله گرده‌افشان‌هایی مانند زنبورها و پروانه‌ها، که برای رفاه ما حیاتی هستند، به دلیل استفاده گسترده از آفت‌کش‌ها، کاهش چشمگیر جمعیت را تجربه کرده‌اند.
آلاینده های تولید شده توسط فعالیت های اقتصادی در محیط انباشته می شوند و توانایی اکوسیستم ها را برای بازسازی و ارائه خدمات حیاتی به ما کاهش می دهند. تخریب محیط زیست نه تنها گیاهان و حیوانات بلکه انسان ها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. سیستم های مصرف و تولید ناپایدار هستند.

هر عبارتی را که انتخاب کنیم – “واقعیت جدید ما” یا “بحران های متعدد” – شواهد روشن است. آب و هوای زمین در حال تغییر است و این تغییر توسط انسان ایجاد می شود. اتکای اقتصادهای ما به سوخت‌های فسیلی، شیوه‌های استفاده از زمین و جنگل‌زدایی در سراسر جهان باعث افزایش غلظت گازهای گلخانه‌ای در جو می‌شود که به نوبه خود باعث تغییرات آب و هوایی جهانی می‌شود.
همچنین واضح است که تغییرات آب و هوایی بر همه و هر گوشه از سیاره ما، از جمله قاره آسیا تأثیر بهسزایی می گذارد. برخی از جوامع ممکن است از امواج گرما و خشکسالی طولانی رنج ببرند، در حالی که برخی دیگر ممکن است طوفان های مکرر و قوی تری را تجربه کنند. مردم، طبیعت و اقتصاد همگی تحت تأثیر تغییرات آب و هوایی قرار دارند. تنوع زیستی با سرعتی بی سابقه در حال از بین رفتن است

انسان ها هزاران سال است که که روی زمین زندگی می کنند. توسعه تمدن بشری به لطف تبعیت از محیط زیست، یعنی طبیعت صورت گرفت. تسلط بر آتش، توانایی کشاورزی و پرورش حیوانات، تغییر، ساده‌سازی و سازماندهی زندگی افرادی را که شروع به زندگی در یک مکان راحت‌تر و ایمن‌تر کردند، ممکن کرد. به لطف این، تعداد مردم افزایش یافت، آنها مناطق جدیدی را توسعه دادند و مناطق بیشتری را از طبیعت وحشی دور کردند.

اما باید پذیرفت این انحصار هم حدی دارد و تا کی طبیعت هوس‌های مردم را تحمل خواهد کرد و چه زمانی از دخالت‌های بیش از حد و مخرب انسانی که همیشه ضروری نیست، دست بردارد؟ آیا او بالاخره مداخله گر سرکش که انسانیت است را مجازات خواهد کرد؟ جدال فرهنگ و طبیعت چه زمانی به نقطه حساسی می رسد که پیروزی طبیعت بر فرهنگ از آنجا آغاز می شود؟ چه چیزی ابتدا از بین خواهد رفت: نوع انسان، طبیعت یا هر دو با هم؟ اینها سوالاتی هستند که امروزه پاسخ دادن به آنها دشوار است، اما ارزش کمی توجه به آنها را دارد.

تاریخ بشریت، در میان چیزهای دیگر، مجموعه ای از مبارزات دائمی بین انسان و طبیعت، یا بین فرهنگ و طبیعت است. آنها شرط لازم برای بقای بیولوژیکی و ارضای نیازهای مختلف انسان هستند، نه فقط نیازهای وجودی. مبارزه با طبیعت با پیشرفت تمدن غرب تشدید می شود و مردم به تناسب پیشرفت علم و فناوری پیروز می شوند. این امر اعتقاد آنها را به امکان کنترل کامل بر طبیعت تقویت می کند، به تشدید مداوم نیازها و ظهور چالش های جدید کمک می کند که اجرای آنها مستلزم تشدید این مبارزه است. از این رو طبیعتی که نوع انسان را از طریق تکامل آفریده و مردم را تغذیه می کند، بزرگترین دشمن آنها شده است و مهم ترین چیز برای آنها شکست دادن و به انقیاد کشیدن آن است.

بنابراین، تعجب آور نیست که طبیعت با مردم به عنوان مزاحمان ناسپاس رفتار می کند- تسلیم شدن در برابر آنها چندان آسان نیست و به روش های خاص خود، به شدت از خود در برابر تخریب دفاع می کند. ما به طور فزاینده ای از پدیده های فاجعه بار غیر قابل پیش بینی مختلف شگفت زده می شویم: فوران های آتشفشانی، سونامی، سیل، زلزله، گرم شدن هوا، گردبادها، جهش های باکتریایی، اپیدمی ها و غیره.
این پدیده ها نه تنها باید تأمل و توبه مردم را برانگیزد، بلکه باید احترام به طبیعت را نیز برانگیزد. متأسفانه، اگر آنها برانگیخته شوند، فقط موقتی است، زیرا نیروهای محرکه پیشرفت تمدن، ملاحظات اقتصادی و اعتقاد به قدرت نامحدود و نجات دهنده فناوری، مردم را به ادامه مبارزه با طبیعت علیه عقل سلیم سوق می دهد و پیروزی ها منجر به فراموشی سریع می شود. “تلافی” ناخوشایند از طبیعت.

پیشرفت تکنولوژی، عمدتاً کنترل نشده، باعث از بین رفتن هموستاز طبیعی سیستم “انسان-طبیعت” می شود. در نتیجه، با تمایل – درحال حاضر- برای دستیابی به برتری بیشتر انسان نسبت به طبیعت، بیش از پیش نامتعادل و نامتقارن می شود. مردم فکر می کنند که در نتیجه شتاب بیشتر پیشرفت های فنی، به ویژه دستیابی به منابع انرژی بیشتر و قوی تر، می توانند بدون مجازات از طبیعت بهره برداری کنند و در صورت تمایل، آن را مانند هرگز خراب کنند، و از قبل می توانند آن را با کمک سلاح های هسته ای انباشته شده، شیمیایی و باکتریولوژیک نابود کنید. اگر به حماقت و نه خردمندی هدایت شوند و با طبیعت بی‌احتیاطی، غیرمسئولانه و ضد محیط زیست رفتار کنند، ممکن است موفق شوند.
طبیعت به مزاحمان واکنش نشان می دهد
به قول معروف ممکن است طبیعت به این اعمال مزاحمان طوری واکنش نشان دهد که به خاطر نابود کردنش از آنها «انتقام» بگیرد و در نتیجه بخواهد حیات انسان ها را به پایان برساند و آنها را بیش از پیش نابود کند. با این وجود، نابودی کامل طبیعت توسط انسان ها بعید است، اگر فقط به این دلیل که اجزای منفرد سیستم نمی توانند آن را به طور کامل از درون نابود کنند. فقط تخریب محلی طبیعت امکان پذیر است که قبلاً اینجا و آنجا اتفاق افتاده و هنوز هم در حال وقوع است.

مردم نظمی را در طبیعت می شکنند که قرن هاست در مقیاس فزاینده ای در نتیجه تضعیف وابستگی های جبرگرایانه قوی و معرفی عناصر هرج و مرج برقرار شده است. تاکنون تلاش ها برای اجرای ایده توسعه پایدار کمک چندانی نکرده است.این امر تا زمانی ادامه خواهد داشت که اهداف اقتصادی مهمتر از اهداف اکولوژیکی در نظر گرفته شوند و تفکر آینده نگر، طبیعی موجودات زنده، با تفکر حضورگرایانه شکل گرفته توسط فرهنگ، که در آن دنبال حداکثر سود است، جایگزین شود. بر پیگیری بقا تا زمانی که ممکن است غلبه دارد.

اثرات فاجعه بار بی ثباتی

تصور عواقب فاجعه بار از بین بردن هموستاز، عدم تعادل رو به رشد، سست شدن پیوندهای جبرگرا و انحلال نظم در جهان طبیعی دشوار نیست. یکی از آنها که برای عملکرد انسان مهم است، عدم قطعیت و غیرقابل پیش بینی بودن فزاینده پدیده های طبیعی علیرغم افزایش قابل توجه دانش در دهه های اخیر است. در نتیجه، دنیا و زندگی انسان‌ها بیش از پیش مخاطره‌آمیز می‌شود و عدم اطمینان، تصادفات و رویدادهای تصادفی نقش مهمی را در زندگی مردم بازی می‌کنند.

اشاره؛ هموستاز به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن بدن نیاز دارد به سطحی از تعادل برسد و آن را حفظ کند./آرمان تبریز